_ پیک نیک رفتن یا مسافرت بدون همسر بهم نمیچسبه ( اینهمه شکایتشو میکنم اینجا ، درست نیست از خوبیهاش نگم بهرحال )
چون عشق جاده ست و اهل تفریح کردن ، کنارش خوش میگذره .. شاید بعضی وقتا همونجا هم بدقلقی کنه ، ولی در کل خوش سفره .. کمک به حالمم هست که البته همه موهبتها بعد از استقلالمون بدست اومد خداروشکر
_____________________
_ بابای مهربونم جدیدا بی حوصله شده !
روز به روزم داره بیشتر میشه بی حوصلگیش
خاله زری میگه داغهای پشت سرهم تو این یکی دوسال اینجوریش کرده ..
میگه شماها چون خودتونم عزادار بودین و داخل ماجرا به اندازه ما که بیرون بودیم ، متوجه شرایط اون نمیشدین ...!
درست میگه واقعا .. تازه بابا بجز عزیزانش ، تو این یکی دوسال چند تا رفقای درجه یکشو هم از دست داد ..
بعد .. اخلاقی داره که دوست نداره زیاد راجع به این مسائل حرف بزنه ، گریه هاشم فقط تو مجلس عزاداری صاحب عزا هست و بیرون از اونجا خودداری میکنه به نوعی .. ما هم مراعاتشو میکنیم و جلوش زیاد حرف از عزیزانی که رفتن نمیزنیم ..
ولی انگار دقیقا همین مسایل روش اثر گذاشته ..
___________________
_ همکلاسی دوره دانشجوییم ، از یه شهر دیگه نقل مکان کرده اومده شهر ما واسه زندگی .. هنوز ندیدمش و نمیدونم ببینمش یا نه .. ( دوست های همشهری و نزدیک و صمیمیمو که چند ساله ندیدم اصلا )
ما دوست صمیمی نبودیم تو کلاس و خوابگاه .. فقط بعضی وقتا با هم از خودمون حرف میزدیم .. بعد از دانشگاه اما ارتباطمون قطع نشد و گاهیم تلفنی با هم حرف میزدیم .. دیگه اون موقع انگار نزدیک تر شدیم به هم .. ولی صمیمی آنچنانی هم نه ..
الآنم شاید سالی یکبار یه پیام به هم بدیم ..
ولی عجیب اینه که همیشه با هم راحتیم ..
و همین راحتی باعث میشه خودم دوست داشته باشم ببینمش
فعلا البته هردو گرفتاریم خخ
______________________________________
_ فعلا کار همسر یکم بهتر شده ، نیروی جدید بهشون اضافه شده و کار خیلی متعادل تر شده .. همسر اما میگه این نیروی جدیده احتمالا نمیتونه اینجوری کار کنه و از همین الان داره به سرپرستمون میگه رو من حساب نکنید ..
بهرحال موقتا راضیش کردن که بمونه بلکه خودش بخاطر آف هایی که بهش تعلق میگیره و فرصت استراحتش بیشتر میشه کوتاه بیاد و بمونه ..
بیمه هم فعلا یکی در میون انگار داره رد میشه .. .
تا خدا چه خواهد و چه پیش آید ..